«توريه» فن ادبي تامل برانگيز(2)
«توريه» فن ادبي تامل برانگيز(2)
طبيعي است «توريه» در چنين فضايي و به وسيله چنين شخصيتي که «عماد اصفهاني» (ت597 ه) «وي را چون شريعت محمدي ناسخ ديگر شيوهها و سبکها و زيورهاي بيان ميداند» (خريده، بخش مصر 1/35) مدر روز شود و هر که در خود توش و تواني مييافت در اين وادي قدم نهد. از جملة پيروان مکتب قاضي فاضل به خصوص در فن مورد نظر، از فضلاي ديار مصر و شام ميتوان از اين ناموران ياد کرد:
قاضي سعيدبن سناءالملک (ت592ه) شيخ سراج الدين الورّاق (695ه)
ناصرالدين حسن بن النقيب (ت 678 ه) و نيز شيخ شرف الدين عبدالعزيز انصاري شيخ شيوخ (ت586 ه) مجيرالدين بن تميم (ت681 ه) بدرالدين يوسف بن لؤلؤذهبي (ت680 ه) شمسالدين بن العفيف (ت687 ه).
هر چه از روزگار «قاضي فاضل» فاصله ميگيريم درمييابيم که «فن توريه» بر مبناي «هر کمالي زوالي و هر اوجي حضيضي در پي دارد» پويايي و تحرکش کم رنگ ميشود و تکلف و صنعت قوت ميگيرد، و تعبيرهاي حامل فن مورد نظر در راستاي مثل معروف: «اسمع جعجعه و لا اري طحناً» (لسان العرب ماده «جع») (سر و صداي آسياب را ميشنوم و آردي نميبينم) پيش ميرود. در عصور بعد نيز عليرغم حضور افرادي چون شيخ علاءالدين وادعي (ت716 ه) و شيخ جمالالدين بن نباته (ت768ه) و صلاحالدين صفدي (764 ه) و ابن حجه حموي (ت837 ه) در اين وادي، که گاهي نفس تازهاي در آن دميدهاند و ديگر گاه براي برگرداندن آب رفته به جوي تلاش کردهاند، و نيز با وجود راهيابي فن مورد بحث به «اندلس» و توجه گروهي از شعرا و ادبا بدان، (ابن زرقاله: رائق التحليه، 9-11) صنعت «توريه» از سراشيبي پيش آمده روي برنتافت و از رکود و خمود رهايي نيافت. (عبدالعزيز عتيق: علم البديع: 103 و احمد اسکندري: الوسيط 219)
مساله دوم در ارتباط با نابساماني تعريف «توريه» آشفتگي و اختلاف در عناوين آن است. معمولاً هر پديده که روي مينمايد تا زماني که در بيگانگي و آزادگي به حيات خود ادامه ميدهد مشکلي پيش نميآيد، مشکل وقتي سر از خواب برميدارد که پديده در ظهور و بروزش با عوارضي چون: عرف، طبقهبندي، تعيين هويت، و قانون پذيري روبرو ميگردد و خواه ناخواه تن را به چنين جامهاي ميسپارد. طبيعي است که روزها بايد بگذرد، و تجربهها و انديشهها با هم برخورد کنند و صاحبان ذوق و سليقه به رايزني نشينند تا اين جامه بر تن راست آيد.
«توريه» که پديدهاي کلامي محسوب ميشود هم از اين اصل مستثني نيست و بايد در طول حياتش نابساماني و آشفتگي را از جنبههاي مختلف تجربه کند، و گاهي هم آسيبهايي از مدعيان بيخبر پذيرا باشد تا خرقة مرقع سنگين ناراست را به جامة مناسب قامت خويش عوض نمايد. اينک به گوشههايي از نابسامانيهاي پيش آمده در تعريف مسالة «توريه» و در گزينش نام و نشان آن، اشاره ميرود:
الف) نظر به اينکه هويت اين صنعت چون طبيعت خودش در هالهاي از ابهام جاي گرفته است و تداعيبخش ذهنيات مختلف؛ آن را همان طور که گفته آمد با عناوين متنوع چون: ايهام، مغالطه، توجيه و تخييل خواندهاند، و هر کس از ظن خود عنواني را برگزيده است. اين کار پيامدهاي زير را به دنبال دارد:
يکي، اين که برخي از عنوانهاي ياد شده، خاص «توريه» نيست و براي مصاديق ديگر به کار رفته، مانند: «ايهام» و «توجيه». ابنفارس (ت395 ه) «ايهام» را شيوهاي از سخن ميداند که گماني را از سر آگاهي حق جلوه دهد، چنان که عربها گويند: «وقفت بالربع اساله» (در ديار دوست ايستادم و به پرسش و سوال از وي پرداختم) و يا مانند سخن «ذوالرمه» (ت117 ه) شاعر طبيعت گراي روزگار بنياميه:
وقفت علي ربع لـ «ميه» ناقتي
فما زلت ابکي عنده و اخاطبه
و اسال حتي کاد مما ابثه
تکلمني احجاره و ملاعبه (6)
(بر ديار «ميه» مرکبم را نگهداشتم در آن جا بر گريه و گفتگو با ديار پاي ميفشردم. پرس و جو را تا آن جا کشاندم که نزديک بود سنگها و بازيگاههاي آن با من سخن گويند)
گوينده در مثال اول، و شاعر در مثال دوم گمان خود را آگاهانه حق پنداشته و گويا سخن و شنوندهاي در کار بوده است. (الصاحبي، 172)
گفتني است برخي از مثالهاي ابن فارس در زمينه «ايهام» قابليت آن را دارد تا نوعي از «توريه» به حساب آيد، در اين صورت ميتوان گفت: شايد ابن فارس نخستين کسي باشد که «ايهام» را در مورد برخي از مصاديق «توريه» به کار گرفته است.
«توجيه» نيز فني جداگانه به حساب ميآيد و آن را سخني گويند که محمل دو معني متضاد باشد چون: «مدح» و «ذم»، مانند (7): شعر مشهور و متداول در وصف خياط يک چشم:
خاط لي عمرو قباء
ليت عينيه سواء
(شروح تلخيص 4/401-400)
از اين روي «ابن حجه» يادآور ميشود «گروهي توجيه» را در شمار «توريه» ميآورند در حالي که چنين نيست. (خزانه الادب 2/304)
دو ديگر، اين که برخي عنوانها چون «مغالطه» باعث شده تا از آوردن نمونههاي قرآني در اين رابطه پرهيز شود. (المثل السائر 2/192-198)
سه ديگر، اين که برخي براي رهايي از آشفتگي عناوين در پي تاييد اصطلاح «توريه» برآيند. (ابنحجه 2/39)
ب) از ديگر نابسامانيهاي پيش آمده چنان که اشاره رفت تعريف خود مساله است، که برخوردهاي اهل فن با آن متفاوت است، مثلاً:
1) ابن رشيق (ت456 ه(«توريه» را تحت همين نام يکي از شاخههاي «اشاره» به حساب ميآورد (8)، که آن را – اشاره – چنين تعريف ميکند: در هر سخن جرقهاي است معنيدار؛ کوتاه عبارتي رمزوار که سربسته به فهم آيد و ژرفنايش از ظاهر لفظ دور باشد. (العمده: 1/302) آن گاه در ارتباط با خود «توريه» يادآور ميشود: در اشعار عرب به صورت کنايه از درخت يا برخي از حيوانات و امثال آن اتفاق ميافتد. (همان 1/311)
2) زمخشري (ت528 ه) در «کشاف» ذيل آية (9) (76/ يوسف 2/492) تنها از واژه «توريه» بدون شرح و تفسير ياد ميکند.
3) سکاکي (ت626 ه) آن را تحت عنوان «ايهام» ميآورد و چنين تعريف ميکند: لفظي را گويند محتمل دو معني: قريب و بعيد، آن را چنان آورند که بلافاصله معني قريب در فهم جان گيرد تا اين که مشخص ميشود مراد معني بعيد است. (مفتاح العلوم/427)
4) «ابناثير» (ت 637 هـ) عنوان «مغالطه» را برگزيده؛ و آن را به خاطر پنهان کاري و پرده پوشي ترفندي دلپذير و ظريف به حساب آورده است، و تعريف مساله را در عبارتي کوتاه به ظاهر روشن در واقع محتمل الوجوه مبهم (10) بيان ميدارد که لُبّش چنين باشد:
«حقيقت فن مورد نظر ارادة يکي از معاني لفظي است در کنار معنايي به ظاهر سازگار يا ناسازگار برآمده از لفظي ديگر، در حالي که سازگاري يا ناسازگاري به ديگر همتاي معنوي لفظ اول برميگردد.»
از جملة مثالهاي نوع اول، شعر زير از «متنبي» است که قبلاً گفته آمد:
کان رقاب الناس قالت لسيفه
رفيقک فيسي و أنت يماني
: «يماني» در اين بيت «توريه» و به اصطلاح «ابناثير» «مغالطه» محسوب ميشود، چون ارادة يکي از معنيهايش در «شمشير يمني» شده که به ظاهر همنشين با دمسازي چون معني «قيسي» است، اما اين سازگاري در حقيقت به ديگر معني «يماني» که «اهل يمن» يا «قبيلة يمني» باشد برميگردد. (المثل السائر 2/192-193)
و از جملة مثالهاي نوع دوم عبارتي از فتحنامة «ابناثير» به دربار خليفة وقت است:
بدين صورت: «و هو راوي اخبار نصرها، التي صحتها في تجريح الرجال» (حامل نامه بازگو کنندة اخبار جنگ است، اخباري که زخم مردان نشان صدق آن است) «تجريح» در اين عبارت «مغالطه» به حساب ميآيد، زيرا يکي از معاني لفظ که «زخمي کردن و دريدن پوست و گوشت» باشد اراده شده است و در نگاه اول همنشين با همدمي ناسازگار يعني «صدق و حقيقت»؛ اما در واقع اين ناسازگاري بين ديگر معني واژة «تجريح» است يعني «معيوب شمردن روايت و شهادت»، با معني لفظ «صحتها». (المثل السائر 2/197-198)
5) «ابن الاصبع» (ت 654 ه)«توريه» را با ياد از عنوان «توجيه» نيز، چنين تعريف ميکند: «کلامي را گويند محمل دو معني که متکلم آن را در جهت يکي از احتمالاتش هدايت کند و ديگر احتمال را که مراد و مقصود است رها (11). (ابن حجه: 2/45 و بديع القران: 194-195، ترجمه دکتر ميرلوحي)
چنان چه ملاحظه ميشود گفتههاي اين بزرگان نقد و بلاغت پيرامون تعريف مسالة مورد بحث، در مقايسه با تعريف برگرفته از سخنان «قرويني» (ت739 ه) و «ابنحجه» (ت737 ه) و «سيوطي» (ت911 ه) که در اول اين «مقاله» آمد، نتايج زير را به بار ميآورد:
الف) ابعاد «مساله» و جوانب آن دقيقاً مشخص نيست.
ب) عنصر اول از ارکان توريه، يعني «محمل» معني، گاهي «لفظ» آمده و ديگر گاه «کلام».
ج) خصوصيات طرفين «توريه» - دو عنصر ديگر – يا به طور کلي مهمل گذاشته شده، و يا ناقص بدان اشارت رفته است.
د) تعريفها گاه پيچيده است و گاه روشن و يا ناقص.
مساله سوم تفاوت «توريه» با ديگر فنوني است که به گونهاي با آن همسويي دارند، از جمله:
1) فرق «توريه» با «مجاز» هر دو به ظاهر شبح دو معني را در ذهن تداعي ميبخشند: يکي ظاهر و متبادر به فهم؛ و ديگري در پي آن قرار دارد. اين اشتراک، ظاهر صورت قضيه است زيرا در واقع بين آنها تفاوتهايي وجود دارد، چون معني دومي در «مجاز» هميشه جنبة غيروضعي دارد، و نيازمند قرينة صارفه و نيز لحاظ کردن رابطه بين دو معني؛ اما در «توريه» معني بعيد مراد که «موريعنه» است بيشتر جنبة «موضوع له» دارد، و تعدد معني ريشه از «اشتراک لفظي» و يا «تواطؤ» (12) ميگيرد. (سيوطي: الاتقان 3/5-285)
و در مواردي که معني «موري عنه» جنبة حقيقت نداشته باشد؛ و به ديگر عبارت «مجاز» بستر «معني مراد» را تشکيل دهد باز «مجاز» و «توريه» برهم منطبق نيستند، زيرا چنان که گفته آمد «مجاز» مبتني بر لحاظ رابطه بين دو معنيست و وجود قرينة صارفه و تحقق انتقال بين معنيها. بنابراين مانعي ندارد بستري يا عبارتي با ملاحظة سه جنبة حاضر «مجاز»؛ و با لحاظ «دوري مراد و مقصود از ذهن» و «خفاي قرينه» توريه محسوب شود. (سبکي: مواهب الفتاح 4/323 و سيالکوتي حاشيه 545 و دسوقي 4/323).
در نتيجه «توريه» با توجه به معني مراد يعني «موري عنه» و جنبة دوري و خفاي قرينه، هميشه از مسائل «بديعي» به حساب ميآيد، و «مجاز» از مسائل علم «بيان».
2) «فرق توريه» با «کنايه»، اين مطلب تا حدودي از تفاوت «توريه» و «مجاز» به دست ميآيد، زيرا «کنايه» نيز چون «مجاز» مبتني بر لحاظ رابطه دو معني «مکنيبه» و «مکني عنه»، و انتقال از يکي به ديگري است. اما افزون بر آن ميتوان از جهاتي ديگر تفاوتهايي مشاهده کرد: مثلاً از نظر ساختار لفظي، ابنحجه (ت837 ه) محمل «توريه» را لفظ مفرد (13) ميداند و تصريح ميکند: «و هي في الاصطلاح ان يذکر المتکلم لفظا مفرداً له معنيان.....» (خزانه 2/39) ولي کسي در بستر «کنايه» محدوديتي ايجاد نکرده است.
و از نظر غرض و هدف، معمولاً «توريه» در اصل جنبة رهايي از تنگنا و بنبستها دارد، و «کنايه» جنبة مستوري و عرضه در حجاب و پوششي بهتر به منظور پرهيز از عرياني نامطلوب.
از نظر بلاغي نيز «توريه» با کنايه و مجاز فرق ميکند و بار هنري کمتري دارد، زيرا رابطه در بين معنيها لحاظ نميشود تا پيامدي چون تاکيد، مبالغه، تعليل و نوعي از صورتگري به بار آورد.
3) فرق «توريه» با «تعريض و لغزو معما» ابن اثير، (ت637 ه) در اين راستا يادآور ميشود که «کنايه» سخني است ميتوان آن را بر معني حقيقي و مجازي حمل کرد و لفظ هر دو را به دوش ميکشد؛ اما در «تعريض» معني تعريضي از سياق و فضاي عبارت به دست ميآيد نه از راه دلالت حقيقي يا مجازي لفظ؛ و «لغزو معما»، آن معني را گويند که از راه، حدس و گمان به فهم ميآيد، نه از راه دلالت لفظ؛ و نه از راه گوشه زدن. (المثل السائر 2/199-200)
4) فرق «توريه» با «جناس» آن است که در دومي لفظ را بيش از دو بار به کار ميگيرند که در صورت و شکل با هم متحدند ولي در معني مختلف؛ اما در «توريه» لفظ يک بار به کار گرفته ميشود تا بر ديگر معني نيز – که به ظاهر حضور ندارد – دلالت کند. (همان ماخد. 2/198)
5) فرق «توريه» با «توجيه» آن است اگرچه دو فن در اينکه هر کدام معني بر زبان دارند مشترک هستند؛ اما در موارد زير از يکديگر فاصله ميگيرند؛
الف) مقصود و مراد در «توريه» يکي از دو معني است ولي در «توجيه» هر دو.
ب) بستر «توريه» بنابر قول مشهور الفاظ مفرد، يا مفردات است، ولي در «توجيه» مرکبات.
ج) مبناي معناي «توريه» قرار داد و لغت است ولي مبناي «توجيه» فضا و سياق عبارت. (لاشين: البديع111)
مسالهي چهارم در ارتباط با «توريه» اقسام آن است. اين فن با توجه به لوازم و ملايمات طرفينش يعني: «موري به» - معني قريب – و «موري عنه» - معني بعيد – به چهار (14) نوع تقسيم ميشود. مجرده، مرشحه، مبينه، و مهياه.
1) «توريه مجرده» آن است که طرفين «توريه» هر دو در تعبير فاقد لوازم و ملايمات توازن به هم زن باشند، بدين معني يا اصلاً لوازمي در کار نباشد؛ يا اين که برابري و تساوي طرفين را در اعتبار بر هم نزند. از جمله مثالهاي مورد اول يکي آية «الرحمن علي العرش استوي»(15) (طه/5) است (ابن حجه /243، بسيوني/172) لفظ «استوي» در اين آيه «توريه» رسان است و حامل دو معني: قريب و غيرملحوظ يعني «استقرار در جا و مکان»؛ و بعيد و مراد، يعني «اقتدار و تسلط». چنانکه ملاحظه ميشود هيچکدام از دو معني در جمله لوازمي ندارد تا اعتبار آن را تحکيم بخشد.
2) و نيز در اين مورد ميتوان عبارتهاي «انا من ماء» و «هاد يهديني» را که قبلاً بدانها اشارت رفته است برشمرد.
اما در مورد دوم که تعادل طرفين بر هم نخورد، مانند: سخن مجيرالدين بنتميم:
ما زلت اشربها حتي نظرت الي
غزاله الصبح ترعي نرجس الظلم
(از نوشيدن آن دست نکشيدم تا اين که ديدم آفتاب سپيده دم گلهاي تاريکي را چريدن گرفت) چنانکه ملاحظه ميشود واژة «غزاله» در بيت «توريه» رسان است چون محمل دو معني «آهو» و «آفتاب» ميباشد که اولي قريب و غيرملحوظ؛ و دومي بعيد و منظور. از آنجا كه هر دو معني در متن بيت از امتياز مساوي چون «صبح» در مورد «آفتاب» و «ترعي» در مورد «آهو» برخوردارند، و تعادل اعتباري و ارزش هنري آنها بر مثال مورد اول محفوظ مانده است؛ کلمة «غزاله» در بيت مورد نظر را چون آية قبل (طه/5) «توريه مجرده» ميخوانند.
و نيز در همين مورد سخن سعدي:
به راستي که نه همبازي تو بودم من،
تو شوخ ديده، مگس بين که ميکند بازي
(شمس العلما: ابدع البدايع، 1377، ص184)
کلمة «بازي» توريه دار در کلام سعدي هم محمل دو معني قريب و بعيد است يعني: سرگرمي و لعب، و خود را باز پنداشتن. هر دو معني از امتياز خاص خود که به ترتيب: «همبازي» و «مگس» باشد بطور يکنواخت بهره گرفتهاند و توازن ارزش هنري و خودنمايي را حفظ کردهاند، بنابراين رواست واژة «بازي» را در سخن سعدي «تورية مجرده» بنامند.
2) «تورية مرشحه» آن است که لوازم و ملايمات در متن کلام معني قريب را همراهي کند و ظهور و بروز آن را تحکيم بخشد، مانند: «و السماء بنيناها بايد و انا لموسعون» (الذاريات/47)
کلمه «ايد» در متن آيه محمل «توريه» است، چون دو معني را بر زبان دارد: يکي قريب و ملحوظ که همان عضو مخصوص باشد، و ديگري بعيد و مراد يعني قوت و قدرت. از آن جا در متن عبارت تنها از «بنينا» ياد شده است که همدم معني قريب به حساب ميآيد و بدان بروز و ظهوري بيشتر ميبخشد، و در مقابل به پوشيدگي و استتار معني بعيد دامن ميزند و آن را گهروار در صدف مينشاند؛ توريه حاضر را«مرشحه» خوانند.
ديگر نمونة «تورية مرشحه» سخن«موسي بن جابر حنفي» است:
فلما نات عنا العشيره کلها
انحنا، فحالفنا السيوف علي الدهر
فما اسلمتنا عند يوم کريهه
ولا نحن اغضينا الجفون علي وتر
(آن گاه که خويشاوندان همگي از ما کنار کشيدند، بر خود تکيه کرديم، و براي هميشه با شمشيرها هم پيمان شديم. نه آنها در روز سختي ما را رها کردند، و نه ما شمشيرها را از انتقام گيري غلاف کرديم)
واژة «جفون» در بيت اخير محمل توريه است، زيرا حامل دو معني است: يکي قريب و توريه ساز که «پلکهاي چشم» باشد؛ و ديگري «غلاف شمشير» که منظور نظر شاعر است و نسبت به معني اول دور از فهم، زيرا روي کردي کمتر دارد. اين «توريه» را نيز به علت همراهي معني قريب با ملايمات و دمسازهاي خود، و شانس بروز و ظهور بيشتر «موري به» «مرشحه» مينامند. (قزويني: الايضاح، دسوقي: حاشيه، ضميمه شروح تلخيص 4/323-324 و ابن حجه 2/245)
پی نوشت ها :
*استاد زبان و ادبيات عرب دانشگاه آزاد اسلامي مشهد
6-روايت بيت دوم در ديوان «ذمه الرمه» (1413 ه/287) چنين است: «و اسقيه حتي.....»
7-و نيز مانند: «و اسمع غير مسمع» در آية «من الذين هادو يحرفون الکلم عن مواضعه و يقولون سمعنا و عصينا و اسمع....» (النساء/46) عبارت مورد نظر در اين آيه احتمال هر دوي مدح و ذم را دارد: «نفرين» که از دل آنان برميآمد، يعني: سخني مثبت يا خيري نشنوي؛ و هم «دعا» از سر ظاهر سازي و بر مبناي «يقولون بافواههم ما ليس في قلوبهم»، يعني: شر و مکروهي به گوشت نرسد. (زمخشري: کشاف 1/511-516 و قزويني: ايضاح همراه شروح تلخيص 4/40)
8-از جملة مثالهايي که ارائه ميدهد يکي سخن «عليه» دختر «مهدي» خليفة عباسي است در مورد خادم مورد توجهش به نام «طل».
ايا سرحه البستان طال تشوقي،
فعل لي الي ظا (الديک) سبيل
متي تشفي من ليس يرجي خروجه
و ليس لمن يهوي اليه دخول
ترجمه: اي سروبستان؛ اشتياقم به درازا کشيد، آيا براي من راهي به ساية تو هست؟
آن که نه خود به درآيد، و نه دلدارش به وي فرود آيد، کي شفا و بهبودي يابد؟
در مصراع دوم بيت اول واژة «ظل» با ملاحظه نصحيف، رساناي توريه به «ظل» است که در اصل به معني باران نرم باشد و در اين جا به معني شخص دلبر «عليه». «ابن رشيق» در اين راستا چنين گويد: «فورت بظل عن طل، و قد تجدبه» (العمده 1/313) در (الاغاني 1/164) مقدمة ابيات فوق چنين ميخوانيم: «حجب «طل» عن «علبه» فقالت و صحفت اسمه في اول بيت». ايا سروه البستان.... لديک سبيل.
در سخنان ابن رشيق دو نکته قابل تامل است: يکي به کارگيري تصحيف در رساناي توريه است تا کلمه بر دو معني قريب و بعيد منطبق باشد، مثلاً کلمه «ظل» با ملاحظة تصحيف گوياي دو معني «سايه» و «شخص» است؛ ديگر نکته، تصحيح «لديک» به جاي «اليک» ميباشد.
9- آية توريهدار مورد نظر: «ثم اذن موذن ايتها العير انکم لسارقون» (يوسف/70)
10- نص عبارت ابن اثير در اين مورد چنين است:
«و حقيقته أن يذکر معني من المعاني له مل في شيء آخر و نقيض» آن گاه به دنبال مطلب، در بيان ارزش هنري نوع اخير چنين ميافزايد: النقيض احسن موقعاً و الطف ماخدا» نوع دوم جايگاه زيباتر و بهتري دارد، و شکارش دقيقتر. (المثل السائر 1/192)
عبارت «ابن اثير» به ظاهر ساده و روان و روشن است، ولي چنانچه با دقت ملاحظه شود مجمع ابهامات است که رفع و تبيين آن اگر متعذر نباشد يقيناً متعسّر است.
11- نص عبارت «ابن الاصبع» به روايت «ابن حجه» چنين باشد: و هي – توريه – ان يکون الکلام يحتمل معتين فيستعمل المتکلم احد احتماليه و يهمل الاخر، و مراده ما اهمله لا ماستعمله (الخزانه 2/45)
12- «تواطؤ» عبارت است از اشتراک لفظ واحد بين مصاديق مختلف که در اصل و ماهيت کلي متحد باشند.
13- گفتني است «سبکي» در مواهب ضميمة شروح التلخيص (4/324) مدعي است که کسي در مورد «توريه» مفرد بودن لفظ را شرط به حساب نياورده، و مانعي در برابر حضور «توريه» در مرکبات در صورت خفاي قرينه وجود ندارد.
14- «قزويني» در «ايضاح» و «تلخيص» فقط از دو قسم «توريه» يعني «مجرده» و «مرشحه» ياد ميکند.
15- در مورد تفسير و توجيه آيه نظرات مختلف وجود دارد:
اول اينکه «استوي» به معني تسلط و سيطره باشد و «ايد» به معني قدرت وقوت، بر مبناي «توريه» مطابق راي مشهور اهل ظاهر از مفسرين.
دوم حمل آيه بر «تمثيل» و استعمال مفردات آن در معاني اصلي خود، مطابق راي اهل تحقيق چون علامة «تفتازاني».
ثالثاً «سبکي» معتقد است «ايد» در آية مورد نظر دو معني دارد: يکي «قدرت و قوت» که مفرد تلقي ميشود؛ ديگري جمع «يد». عضو مخصوص. اين معاني هر دو مساويند و در يک رديف مينشينند و قريب و بعيدي يا توريهاي در کار نيست. زيرا ساختن و بنا کردن همچنانکه به دست نياز دارد به توان و نيرو هم نيازمند است و از سوي ديگر «ايد» و «الايدي» با تفسيري که آمد دو کلمة جداگانه به حساب ميآيند، نه يک کلمه با بار دو معني قريب و بعيد. بنابراين محمل توريه به اعتبار «ايد» يا «الايد» نيست، بلکه به اعتبار به کارگيري «الايدي» در معني جمعي عضو مخصوص که مراد قوا و نيروها باشد. (شروح تلخيص 4/324-325)
منبع: نشريه پايگاه نور شماره 19
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}